آشوبهای سیاسی و خیزش دوباره هویت
در تاریخ ایران، فصل پاییز بارها با لحظههای سرنوشتساز گره خورده است. در سال ۱۳۵۷، موج تظاهرات مردمی در ماههای پاییزی به سقوط حکومت پهلوی انجامید. در آبان ۱۳۹۸، افزایش ناگهانی قیمت بنزین یکی از خونینترین خیزشهای جمهوری اسلامی را رقم زد. در شهریور ۱۴۰۱، مرگ مهسا امینی جرقهی جنبش «زن، زندگی، آزادی» را زد؛ حرکتی که ماهها پایههای حکومت را لرزاند.
حالا که ایران وارد پاییز 1404 میشود، جمهوری اسلامی با انبوهی از فشارها روبهرو است: فروپاشی اقتصادی، انزوای بینالمللی، تضعیف بازدارندگی منطقهای و نارضایتی اجتماعِی روبهافزایش. تغییر سیاسی میتواند ناگهانی رخ دهد، اما چنین تغییری بهتنهایی ثبات پایدار به همراه نخواهد داشت. ریشهی بحران عمیقتر از این است: فرسودگی یک نظم سیاسی پانصدساله که بر پایه «دولتداری شیعی» شکل گرفته است. در برابر این افول، نشانههای پیدایش یک هویت سیاسی تازه دیده میشود؛ هویتی که بر «کیهانشناسی مِهر» تکیه دارد و افق بلندمدت دگرگونی ایران را ترسیم میکند. این نوشتار هم به خطرهای فوری تلاطم سیاسی در پاییز 1404 میپردازد و هم به بیداری تمدنی عمیقتری که در جریان است؛ موضوعی که با جزئیات بیشتر در کتاب در دست انتشارِ کیهانشناسی مهر بررسی خواهد شد.
بار تاریخی دولتداری شیعی
جمهوری اسلامی را نمیتوان جدا از روند بلند تاریخ ایران فهمید. ریشههای نهادی و ایدئولوژیک آن به دوران صفوی در اوایل قرن شانزدهم بازمیگردد. صفویان با زور ایران را به تشیع دوازدهامامی واداشتند و جایگاه روحانیت را در قلب مشروعیت سیاسی نشاندند. طی قرنها، این ترکیب قدرت سیاسی و اقتدار مذهبی همهی عرصههای زندگی عمومی ایرانیان را شکل داد.
انقلاب ۱۳۵۷ درواقع این میراث را قطع نکرد، بلکه آن را به اوج رساند. جمهوری اسلامی کاملترین شکلِ همان نظم سیاسی شد که در آن الهیات شیعی و حاکمیت سیاسی جداییناپذیر بودند؛ اما تا سال 1404 این نظام به مرزهای خود رسیده است. ساختار شیعی مشروعیتش را از دست داده و بیشتر بر پایهی زور، سرکوب و نظارت امنیتی دوام آورده است. آنچه امروز باقی مانده، پوستهای توخالی است؛ حکومتی که دیگر نه توان برانگیختن وفاداری دارد، نه تأمین رفاه و نه پیوندی واقعی با جامعه.
اپوزیسیونِ بیمشروعیت
اگر مشروعیت حکومت فروپاشیده، اپوزیسیون هم نتوانسته جای آن را پر کند. سلطنتطلبان، جمهوریخواهان و اصلاحطلبان هرکدام در اردوگاههای جدا ایستادهاند و هیچ جریانی موفق نشده چشماندازی ارائه دهد که اعتماد گسترده جلب کند. ایرانیان خوب میدانند چه چیزی را نمیخواهند، اما هنوز نمیدانند دقیقاً چه چیزی را میخواهند جایگزین کنند.
ضعف اپوزیسیون فقط در پراکندگی و بیسازمانی نیست، بلکه در کمبود عمق فرهنگی و معنوی هم هست. بدون داشتن درک قانعکنندهای از «هویت ایرانی»، رهبران مخالف بیشتر واکنشی عمل میکنند، نه چشماندازمحور. به همین دلیل است که موجهای اعتراضی در ایران پرشور آغاز میشوند اما زود فروکش میکنند: این جنبشها از خشم علیه بیعدالتی نیرو میگیرند، اما به چشماندازی منسجم از نظم سیاسی آینده وصل نیستند.

آشوب سیاسی در 1404: فرصت بدون راهحل
پاییز 1404 شرایط ویژهای را رقم میزند که میتواند به آشوب سیاسی دامن بزند. دانشگاهها در شهریور و مهر باز میشوند و دانشجویان همواره در خط مقدم اعتراضات سیاسی بودهاند. سالگرد اعتراضات آبان ۱۳۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ میتواند دوباره بهانهای برای بسیج اعتراضی باشد. همزمان فشار اقتصادی به اوج بیسابقه رسیده: تورم، قطعی برق، کمبود کالا و فشار معیشتی زندگی روزمره را فلج کرده است. از طرف دیگر، تحریمهای بینالمللی هم تهدید میکند که اگر ایران به تعهدات هستهای پایبند نباشد، شدیدتر خواهد شد.
این ترکیب بحرانها، فضایی بهشدت ملتهب ایجاد کرده است. ممکن است که اعتراضات یا اعتصابهای خودجوش به چالش جدی علیه جمهوری اسلامی تبدیل شود. شکاف در میان نخبگان ــ چه روحانیون و چه نهادهای امنیتی ــ میتواند اثر چنین ناآرامیهایی را چند برابر کند؛ بنابراین تغییر سیاسی در 1404 محتمل است؛ اما حتی اگر حکومت سقوط کند، این بهتنهایی ثبات نمیآورد. انقلابها و تغییر رژیمها میتوانند حاکمان را سرنگون کنند، اما بحران عمیقتر «هویت» را حل نمیکنند. بدون بازسازی هویت ایرانی، هر نظام جدیدی هم در خطر تکرار چرخههای استبداد خواهد بود.
بیداری دوباره هویت ایرانی
زیر سطح این آشوب سیاسی، تحول فرهنگی عمیقتری در جریان است. ایرانیان بیشازپیش هویت شیعیای را که طی قرنها بر آنان تحمیل شده، به چالش میکشند و به بازکشف «ایران بودن» روی میآورند؛ ایرانی بودنی که ریشه در کیهانشناسی مِهر دارد.
در سرودههای زرتشت «مِهر» نماد پیمان، شفقت و عدالت کیهانی بود؛ ستون نظمی اخلاقی که قرنها پیش از تحمیل تشیع صفوی، راهنمای حکومتداری در ایران به شمار میرفت.
این هویتِ مهرمحور فقط یادگاری تاریخی نیست، بلکه میتواند چارچوب تمدنی آیندهی ایران باشد. شگفتانگیز است که مفهوم حقیقت و عدالت در اندیشهی مِهر، نزدیک به هزار سال پیش از تعالیم کنفوسیوس در چین مطرح شده بود. همانطور که اخلاق کنفوسیوسی توانست در طول دودمانها و بحرانها، فرهنگ سیاسی چین را پایدار کند، بازگشت به مِهر هم میتواند برای ایران منبعی اصیل و پایدار از مشروعیت بسازد؛ مشروعیتی فراتر از الهیات حکومتی.
البته این فرآیند زمانبر است. بازسازی هویتی تازه با یک خیزش یا یک انتخابات بهسرعت ممکن نیست. این مسیر نیازمند بازچینش فرهنگی، جستوجوی فکری و بلوغ یک آگاهی جمعی تازه است؛ اما نشانههای آغاز آن همین حالا دیده میشود: در گفتمان فرهنگی، در احیای میراث پیشااسلامی و در درک روزافزون اینکه آینده ایران را نمیتوان در چارچوب شیعی محدود کرد.

نتیجهگیری
پاییز 1404 به احتمال زیاد فصلی دشوار برای جمهوری اسلامی خواهد بود. بحران اقتصادی، انزوای سیاسی و خشم اجتماعی در فصلی همزمان میشوند که همیشه با خیزشهای بزرگ در ایران پیوند خورده است. تغییر سیاسی ممکن است رخ دهد، حتی بهطور ناگهانی؛ اما چنین تغییری بهخودیخود ثبات نمیآورد. ثبات واقعی زمانی پدیدار میشود که ایرانیان فرآیند عمیقترِ بازکشف هویت تاریخی خود را کامل کنند؛ هویتِ یکی از کهنترین ملتهای جهان.
جمهوری اسلامی پایان فرسودهی یک نظم پانصدسالهی شیعی است. سقوط آن میتواند به تغییر منجر شود، اما امید به آینده جای دیگری است: در یک بیداری تمدنی حول محور مِهر، بر پایهی حقیقت، پیمان و عدالت. این بیداری همین حالا آغاز شده و فراتر از بحران کنونی ادامه خواهد یافت. شاید در 1404 دگرگونی سیاسی رخ دهد، اما آنچه درنهایت جایگاه ایران را در جهان تعیین میکند، همین بازسازی تدریجی هویت است.
این پرسشها دربارهی مشروعیت، هویت و بیداری تمدنی با جزئیات بیشتر در کتاب در دست انتشار کیهانشناسی مِهر بررسی خواهد شد؛ کتابی که نشان میدهد چگونه اخلاق کهن ایرانی میتواند بنیان یک نظم سیاسی تازه را فراهم کند.
کمال آذری، دکترای فلسفه
۲۱ اوت ۲۰۲۵ – پتالوما