Share the post:

دموکراسی، کارآفرینی و بنیان‌های اجتماعی حکمرانی

دموکراسی، کارآفرینی و بنیان‌های اجتماعی حکمرانی

دموکراسی، کارآفرینی و بنیان‌های اجتماعی حکمرانی

دموکراسی اغلب به‌عنوان اوج تکامل سیاسی و آرمانی اخلاقی که همه‌ی جوامع باید به آن برسند، رمانتیزه شده است. اما تاریخ چیز دیگری می‌گوید. دموکراسی به‌ندرت به‌عنوان هدفی مستقل عمل کرده است. در واقع، بیشتر ابزاری برای فراهم کردن شرایط کارآفرینی، مالکیت و رشد اقتصادی بوده است. روایت غربی که دموکراسی را به‌عنوان ارزشی جاودان معرفی می‌کند، فرآیندهای مادی و اغلب خشنی را پنهان می‌سازد که بستر پیدایش آن بوده‌اند. برای ایران، این درس مهم است: دموکراسی از طریق پذیرش انتزاعی یا تقلید از مدل‌های غربی به دست نمی‌آید. بلکه باید به‌عنوان محصول جانبی ایجاد شرایط کارآفرینی، زندگی مشارکتی در جامعه، و توزیع عادلانه ثروت ملی شکل بگیرد.

دموکراسی، کارآفرینی و بنیان‌های اجتماعی حکمرانی
دموکراسی، کارآفرینی و بنیان‌های اجتماعی حکمرانی

افسانه‌ی اروپایی: دموکراسی از دلِ استثمار

در روایت اروپایی، دموکراسی به‌عنوان دستاورد نهایی تمدن معرفی می‌شود؛ ریشه‌دار در ارزش‌های آزادی و برابری. اما واقعیت تاریخی بسیار پیچیده‌تر و آزاردهنده‌تر است. نهادهای دموکراتیک در اروپا نه از آرمان‌های ناب، بلکه از انرژی‌های کارآفرینانه‌ی طبقات اجتماعی برخاستند که از دل نظام‌های استثماری ثروتمند شدند.

در داخل اروپا، ظهور مجالس و نهادهای نمایندگی همزمان بود با حصارکشی زمین‌ها، سلب مالکیت از دهقانان و تمرکز سرمایه‌ی تجاری. کارآفرینان به‌دنبال نمایندگی بودند، نه به خاطر پایبندی به آزادی انتزاعی، بلکه چون نیاز داشتند قانون‌های پیش‌بینی‌پذیر، حقوق مالکیت امن و محدودیت بر قدرت خودسرانه‌ی پادشاه وجود داشته باشد. ماکس وبر تأکید کرد که عقلانی‌شدن قانون و بوروکراسی برای خیزش سرمایه‌داری حیاتی است. یوزف شومپیتر هم استدلال کرد که کارآفرینی زمانی شکوفا می‌شود که نهادها از سود و سرمایه‌گذاری محافظت کنند.

در سطح جهانی، آنچه اروپا «دموکراسی بورژوایی» می‌نامید، بر پایه‌ی استعمار و برده‌داری بنا شد. مزارع نیشکر در کارائیب، معادن آفریقا و پنبه‌ی هند ثروتی تولید کردند که هزینه‌ی نهادهای اروپایی را تأمین می‌کرد. اما بعدها اروپا این موفقیت را به‌عنوان نشانه‌ای از داشتن «ارزش‌های برتر دموکراتیک» بازتعریف کرد. این روایت تمدنی، خشونت و استثمار را پنهان کرد و دموکراسی را به نمادی از عظمت اخلاقی بدل ساخت.

بنابراین، دموکراسی در اروپا نه نقطه‌ی مقابل استثمار، بلکه روبنای سیاسی آن بود. تنها در قرن نوزدهم و بیستم بود که به‌عنوان هدفی در خود بازبسته‌بندی شد؛ ایده‌ای رمانتیک که برتری اروپا را مشروعیت می‌بخشید و بنیان‌های خشونت‌بار شکوفایی‌اش را در پس پرده نگاه می‌داشت.

درس ایران: دموکراسی به‌عنوان محصول جانبی، نه پیش‌فرض

این تاریخ اهمیت دارد، چون هشدار می‌دهد که نباید دموکراسی را به‌عنوان ایده‌ای توخالی پذیرفت. در ایران، دموکراسی را نمی‌توان صرفاً با قبول ظاهر و شکل‌های آن به وجود آورد. هیچ جامعه‌ای یک‌شبه به دموکراسیِ پخته و بالغ نمی‌رسد. لازم است زیرساخت‌های اجتماعی و اقتصادی ساخته شوند تا دموکراسی به‌طور طبیعی از دل آن‌ها پدیدار شود.

نیروی محرک این فرآیند، نه خیال‌پردازی انتزاعی بلکه منافع واقعی و میل انسانی به موفقیت است. افراد به دنبال پیشرفت هستند و وقتی فرصت‌های لازم برایشان فراهم شود، این میل به موتور محرکه‌ی پیشرفت جمعی تبدیل می‌گردد. بنابراین در ایران، مسیر رسیدن به دموکراسی باید با ایجاد «شتاب‌دهنده‌ها و مراکز کارآفرینی» آغاز شود؛ مراکزی که هم باعث رونق اقتصادی شوند و هم عادت‌های همکاری، مسئولیت‌پذیری و مشارکت مدنی را پرورش دهند. چنین نهادهای اجتماعی می‌توانند جاه‌طلبی‌های فردی را به رفاه مشترک بدل کنند و خاک حاصلخیزی برای رویش رفتارها و تمرین‌های دموکراتیک فراهم آورند.

ارتباط مشارکتی و یادگیری مدنی

کارآفرینی به‌تنهایی کافی نیست. برای آنکه دموکراسی به‌عنوان محصولی پایدار شکل بگیرد، باید با ارتباط مشارکتی همراه باشد. پائولو فریره تأکید می‌کرد که گفت‌وگو پایه‌ی رهایی است. جوامع نه‌تنها باید به دنبال رفاه باشند، بلکه باید در کنار هم درباره‌ی نحوه‌ی استفاده از منابع، اولویت‌بندی پروژه‌ها و شیوه‌ی سنجش موفقیت نیز گفت‌وگو کنند.

این فرآیند ارتباطی تضمین می‌کند که کارآفرینی نه فقط اقتصادی، بلکه مدنی نیز باشد. چنین گفت‌وگویی اعتماد می‌سازد، مسئولیت‌پذیری را آموزش می‌دهد و افراد را به تصمیم‌گیری جمعی عادت می‌دهد. از این منظر، مراکز کارآفرینی در عین حال «مدارس دموکراسی» نیز هستند؛ مدارسی که در آن همکاری و گفت‌وگو تمرین می‌شود و این عادت‌ها از دل زندگی روزمره شکل می‌گیرند، نه از نهادهای وارداتی.

صندوق ثروت ملی: شاخه‌ی چهارم حکومت

ایجاد مراکز کارآفرینی نیازمند منابع است. در اینجا ایده‌ی «صندوق ثروت ملی» به‌عنوان شاخه‌ی چهارم حکومت اهمیت پیدا می‌کند. برخلاف قوای مجریه، مقننه یا قضائیه، این شاخه قدرت اجبار در اختیار ندارد؛ نقش آن توزیعی است. این صندوق می‌تواند ثروت ملی حاصل از منابع طبیعی، سرمایه‌گذاری‌های حاکمیتی یا بنگاه‌های دولتی را تجمیع کرده و مستقیماً در جوامع محلی بازسرمایه‌گذاری کند.

با عمل‌کردن همچون پمپی برای تزریق منابع به مراکز کارآفرینی، صندوق ثروت ملی فرصت‌ها را مردمی می‌کند و در عین حال ثروت را از دست‌کاری قوه‌ی مجریه مصون می‌سازد. این سازوکار جلوی فسادی را می‌گیرد که زمانی رخ می‌دهد که نخبگان سیاسی تخصیص منابع را در انحصار خود قرار دهند. مهم‌تر از همه، صندوق ثروت ملی تضمین می‌کند که منافع ثروت کشور به‌طور گسترده در جامعه توزیع شود و پایه‌های مادی دموکراسی را بنا نهد.

صندوق ثروت ملی: شاخه‌ی چهارم حکومت
صندوق ثروت ملی: شاخه‌ی چهارم حکومت

حکمرانی مهرمحور و محور امید

این چشم‌انداز با اصل کهن ایرانی «مهر» همسو است؛ پیمانی بر پایه‌ی مراقبت، حقیقت و مسئولیت که در گذشته جوامع را به یکدیگر پیوند می‌داد. در چارچوب «محور امید»، حکمرانی شامل چهار شاخه در نظر گرفته می‌شود:

قانون‌گذاری، برای مشورت و تصمیم‌گیری.

اجرایی، برای اجرا و عمل.

قضایی، برای عدالت.

صندوق ثروت ملی، برای توزیع عادلانه‌ی منابع.

این چهار شاخه در کنار هم سیستمی می‌سازند که در آن ثروت و قدرت از هم جدا می‌شوند، کارآفرینی تقویت می‌شود و جوامع از طریق ارتباط مشارکتی توانمند می‌گردند. در چنین شرایطی، دموکراسی نه به‌عنوان وارداتی بیرونی، بلکه به‌طور طبیعی از دل شکوفایی اخلاقی و مادی برمی‌خیزد.

نتیجه‌گیری

رمانتیزه‌کردن دموکراسی سال‌هاست که هم فهم غرب از خودش و هم آرزوهای غیرغربی را مخدوش کرده است. در اروپا، دموکراسی نه از ارزش‌های والا، بلکه از انرژی‌های کارآفرینانه‌ی طبقات اجتماعی برخاست که از استثمار داخلی و استعمار جهانی ثروتمند شده بودند. تنها بعدها بود که این روند به‌عنوان افسانه‌ای برای اثبات برتری تمدنی بازنویسی شد.

ایران باید از این دام پرهیز کند. دموکراسی را نمی‌توان به‌عنوان ایدئولوژی آماده وارد کرد. بلکه باید از درون پرورش یابد؛ از طریق مراکز کارآفرینی، ارتباط مشارکتی و صندوق ثروت ملی که توزیع عادلانه‌ی منابع را تضمین می‌کند. پس از سه دهه مطالعه، پیام روشن است: مسیر رسیدن به دموکراسی نه در ستایش اشکال غربی، بلکه در ایجاد شرایط موفقیت، همکاری و اعتماد است؛ شرایطی که از دل آن، دموکراسی به‌طور طبیعی جاری می‌شود.

Related articles

ایران در پاییز 1404؛ بحران مشروعیت

آشوب‌های سیاسی و خیزش دوباره هویت در تاریخ ایران، فصل پاییز بارها با لحظه‌های سرنوشت‌ساز گره خورده است. در سال ۱۳۵۷، موج

خطر جنگ داخلی در ایران: تفرقه و از دست رفتن کنشگری – تحلیل

چرا اپوزیسیون باید برای جلوگیری از فروپاشی، بدیلی اخلاقی و آینده‌نگر بسازد؟ جنگ ۱2 روزه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران، نه‌تنها