چرا ایران ماندگار شد، اما روم نه؟
ایران بیش از ۲۶۰۰ سال است که هویت ملی خود را حفظ کرده، باوجوداینکه بارها مورد هجوم بیگانگان و تغییر حکومتها قرار گرفته است. این پایداری تنها ناشی از موقعیت جغرافیایی یا قدرت نظامی نبوده؛ ریشهی آن در فلسفههای سیاسی و ساختارهای فرهنگی ویژهای است که ایران را از دیگر تمدنها متمایز میکند.
روم بر پایهی سلطه و سلسلهمراتب شکل گرفت، اما ایران بر اصل «مِهر» استوار بود؛ مفهومی اصیل ایرانی که در خود مهربانی، عدالت، وفاداری و هماهنگی کیهانی را جای داده است.
ایران: کهنترین تمدن پیوستهی جهان
پیوستگی تمدنی ایران به بنیانگذاری شاهنشاهی هخامنشی توسط ایلامیها، مادها و کوروش بزرگ در سدهی ششم پیش از میلاد بازمیگردد. الگوی هخامنشی پیشگام یک امپراتوری چند فرهنگی بود؛ که در آن ملتهای گوناگون میتوانستند زبان، دین و رسوم خود را حفظ کنند.
«سیاستهای کوروش برای زمان خود انقلابی بود. منشور کوروش نشاندهندهی فلسفهای جهانی حقوق بشر است.» — اَملی کورت
در طول تاریخ، از حملهی اسکندر تا یورش مغولان، ایران توانست حاکمان بیگانه را در خود جذب کند بیآنکه هویت ملیاش را از دست بدهد. انقلاب مردمی به رهبری بهزادان، معروف به ابومسلم، قدرت را به خلافت عباسی سپرد؛ خلافتی که بهطور عمده از نظام اداری، اخلاق و جهانبینی ایرانی تأثیر پذیرفته بود. زبان فارسی حتی در بسیاری از سلسلههای پس از عباسی، جایگزین عربی بهعنوان زبان رسمی دربار شد، حتی در دورههایی که فرمانروایان ایرانی نبودند.
«انقلاب بهزادان، در بسیاری جهات، یک خیزش ایرانی با جامهی عربی بود.» — پاتریشیا کرون

سقوط روم: شکوهی بیروح
دستاوردهای روم در عرصهی قانون، ساختوساز و فتوحات، هرچند بر پایهی خشونت شکل گرفته بود، چشمگیر بود. بااینحال، هویت رومی بیش از هر چیز به قدرت سیاسی و نیروی نظامی گره خورده بود. هنگامیکه امپراتوری روم غربی در سال ۴۷۶ میلادی سقوط کرد، هیچ تداوم فرهنگی زندهای از آن باقی نماند.
امپراتوری روم شرقی، معروف به بیزانس، ظاهری رومی را حفظ کرده بود، اما آنقدر از ریشههای اولیه فاصله گرفته بود که پس از سقوط در سال ۱۴۵۳ میلادی، دیگر هویتی زنده به نام «رومی» وجود نداشت.
شکاف فلسفی: مِهر در برابر نظامیگری
«برخلاف ایران، روم نه از راه فتوحات بالید، بلکه در عطش سیریناپذیر برای فتح و تکیه بر خشونت، از درون خویش فروپاشید.»
افسانهی بنیانگذاری روم، آنجا که رومولوس برادرش رِموس را میکشد، از همان آغاز خشونت را در هستهی هویت رومی مینشاند. آیینها و مراسم رسمی نیز بر نمایش قدرت استوار بود: جشنهای پیروزی، به صلیب کشیدنها و نبردهای گلادیاتوری، همه بازتابی از این روح خشونتمحور بودند.
یادمانها: خشونت در برابر هماهنگی
در روم، بناهایی چون ستون تراژان شکوه نظامیگری را میستودند و کشتارهای گسترده ــ از جمله قتل حدود یک میلیون داکیایی ــ و تحقیر علنی دشمنان را جاودانه میساختند.
در مقابل، نقش برجستههای آپادانا در تخت جمشید نماد برابری دیپلماتیک بودند؛ هیئتها را چنان نشان میدادند که با جامههای سنتی خویش، راستقامت و با احترام، هدایایی به همراه داشتند.
شاهرخ رزمجو مینویسد: «تخت جمشید بیانیهای سیاسی بر سنگ بود ــ وحدت در دل تنوع.»
الگویی برای دیپلماسی چندجانبه
هر نوروز، هیئتهایی از سراسر امپراتوری به تخت جمشید میآمدند؛ آیینی که بر پیوند، رضایت متقابل و نه اجبار تأکید داشت. این مراسم نمادی از تعهد مشترک در چارچوب پیمان شاهنشاهی بود.
تورج دریایی یادآور میشود: «ساختار این آیینها شبیه چیزی است که امروز آن را دیپلماسی چندجانبه مینامیم.»
گواه زنده: جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰–۱۹۸۸)
با وجود حکومتی ایدئولوژیک و اختلافهای فکری، میلیونها ایرانی از قومیتها و طبقات اجتماعی گوناگون در دوران جنگ ایران و عراق گرد هم آمدند تا از میهن دفاع کنند. این جنگ بار دیگر هویت تمدنیِ یکپارچهی ایران را زنده ساخت و پژواکی از روح «مِهر» بود. داوطلبان، چه از شهرها و چه از روستاها، نه صرفاً به ایدئولوژی حاکم، بلکه به وفاداری تاریخی و عمیقتری نسبت به ایران لبیک گفتند.
عباس امانت مینویسد: «این تلاش ملی نشان داد بزرگترین سرمایهی ایران نه ارتش، بلکه حافظهی تاریخی آن است.»
شعلهای که همچنان روشن است
سقوط روم در این باور غلط ریشه داشت که سلطه برابر با سرنوشت است. اما ایران ازآنرو پایدار مانده که تمدنش بر پایهی چیزی ژرفتر بنا شده است: «مِهر»، اصلی که شفقت، عدالت و مسئولیت اخلاقی را در خود جای میدهد. درحالیکه بسیاری از امپراتوریها بر قدرت نظامی یا گسترهی قلمرو تکیه کردند و سپس فروپاشیدند، ایران بهواسطهی تابآوری آرام مردمی پایدار ماند که باارزشهای مشترک، حکمرانی اخلاقی و هدفی معنوی درونی به هم پیوند خورده بودند.
بااینحال، امروز این میراث گرانبها با تهدیدهای بزرگی روبهروست. رژیم کنونی ایران، باوجود ادعای پاسداری از هویت ملی و دین، در عمل بنیادهای اخلاقی تمدن ایرانی را تضعیف کرده است. جایی که باید «مِهر» باشد، سرکوب، بیاعتمادی و هراس نشسته است. حکومتی که بر طرد و اجبار استوار است، نمیتواند نمایندهی راستین روح ماندگار ایران باشد.
چرا «مِهر» با سیاست ستیزهجو سازگار نیست
در نظریههای سیاسی مدرن، بهویژه در دموکراسیهای لیبرال غربی، سیاست اغلب بر پایهی تقابل و رقابت شکل میگیرد؛ جایی که جناحها در برابر هم قرار میگیرند، حریف به چشم دشمن دیده میشود و پیروزی یکطرف به معنای شکست دیگری است. این شیوه شاید بتواند در جوامع چندصدایی نوعی توازن ایجاد کند، اما اساسِ اعتمادِ مبتنی بر مِهر را از درون تهی میسازد.
«مِهر» در فضایی که برنده و بازنده تعریف میشوند، شکوفا نمیشود. در سیستمی که درگیری سازمانیافته پاداش دارد و بیاعتمادی قاعده است، جایی برای مِهر باقی نمیماند. اعتماد از مسیر شفقت ساخته میشود؛ یعنی همکاری، همدلی و مسئولیت متقابل. مِهر فقط به معنای تحمل دیگری نیست، بلکه تعهدی صادقانه به بهروزی اوست. در چشمانداز مِهری، حکومت میدان جنگ نیست، بلکه خانهای مشترک است.
«در نظامی که برنده و بازنده دارد، همکاری ضعف به شمار میآید؛ اما در نظامی بر پایهی مِهر، همین همکاری تنها قدرت واقعی است.»
الهام گرفته از فلسفهای اخلاقی سعدی شیرازی و اخلاق جمعی در آیین زرتشتی
وقتی شهروندان به جای رقابت، دست در دست هم میدهند تا مدرسه بسازند، پارکها را نگه دارند، از سالمندان مراقبت کنند و اختلافها را حل کنند، نهتنها زیرساخت میآفرینند، بلکه معنا و حس تعلق نیز میسازند. و از دل این تعلق، «اعتماد» زاده میشود؛ همان سرمایهی حیاتی برای هر جامعهی پایدار.
«انسانها در اصل نه با سود شخصی، بلکه با به رسمیت شناخته شدن، کرامت و معنای مشترک برانگیخته میشوند.» — چارلز تیلور
«مِهر» بهعنوان الگویی فراتر از سیاست ستیزهجو
مدلی سیاسی بر پایهی مِهر، جایگزینی فراتر از سیاست تقابلی ارائه میدهد: به جای دوقطبی سازی، بر مشارکت تکیه میکند. رهبری را امانتداری میداند، نه سلطه. زندگی سیاسی را سفری اخلاقی مشترک میفهمد، نه جنگی که با ابزار دیگر ادامه یافته باشد.
در چنین چارچوبی، شهروندان نگهبان کرامت یکدیگرند، نه رقیب. اعتماد نه از بالا تحمیل میشود و نه از ترس، بلکه از دل مسئولیت مشترک پرورانده میشود. قدرت به جای تمرکز در دست عدهای، میان جامعه توزیع میشود و حکومت بهعنوان کنشی اخلاقی دیده میشود، نه معاملهای سودمحور.
این فقط یک ایدهی انتزاعی نیست. از آیینهای جمعی در تخت جمشید گرفته تا بسیج داوطلبان در دوران جنگ ایران و عراق، ایرانیان بارها نشان دادهاند که وقتی به هدفی مشترک دعوت میشوند، پاسخشان نه رقابت که شفقت است.
بحرانهای امروز ــ از فروپاشی اقلیمی تا تنهایی و گسترش استبداد ــ تنها شکستهای سیاست نیستند؛ شکست معنا، اعتماد و تخیل اخلاقیاند. در جهانی خسته از بدبینی و تفرقه، «مِهر» راهی نو پیش پای ما میگذارد: الگویی از سیاست که بر پایهی مراقبت استوار است، نه سلطه؛ بر همدلی، نه دشمنی.
اکنون زمان آن است که درسی را که ایران به جهان داده، دوباره به یادآوریم: پایدارترین جوامع با شفقت ساخته میشوند، نه با زور؛ با مسئولیت، نه رقابت؛ با کرامت، نه سلطه.
تا زمانی که افراد، خانوادهها و جوامع «مِهر» را در زندگی خود جاری کنند، شعلهی ایران روشن خواهد ماند. و شاید، در غروب سیاستهای ستیزهجو، جهان بتواند نه فقط خاطرهای از گذشته، بلکه نقشهی راهی برای آینده را در مِهر بیابد.